سوگواری برای زندگی هر انسانی که به بزرگسالی میرسد مهم است. چون زندگی هر آدمی در بزرگسالی تحت تأثیر فقدانِ ناگزیر و بیبازگشتِ همۀ چیزهایی است که در شکوفایی آنها نقش داشته: عشق، سلامتی، معنا، خوشبختی، موفقیت، ثروت، زیبایی و درنهایت، خود این زندگی.
پُل گریفیتس، کامن ویل
پاسکال مینویسد: پردۀ پایانی، هرقدر هم که بقیۀ نمایش زیبا باشد، خونبار است و پایان همیشه یکسان است: گور. وضعیت وقتی بدتر میشود که بدانیم گور دهانش را نه فقط برای شما، بلکه برای همۀ افراد و همۀ چیزهایی که تا به حال دوست داشتهاید باز میکند.
مسیحیان و برخی دیگران امید را چون مایۀ تسلی در اختیار دارند، اما باز هم فقدانها ناگزیرند و سوگواری از معدود کارهایی است که میتوانیم در مواجهه با آنها انجام دهیم -شاید تنها کاری که با آن فقدانها رویارو میشود.
سوگواری چیست؟
اما سوگواری دقیقاً چیست و درست انجامدادن آن چطور به یک زندگی کاملاً انسانی کمک میکند؟ اینها پرسشهای خوبیاند که بهندرت به آنها پرداخته میشود. جاناتان لیر، در تصور پایان: سوگواری و زندگی اخلاقی، به شیوهای آموزنده و به زبانی خوش و روشن به همین پرسشها پرداخته استلیر سوگواری را شاهدی بر سلامتی، شکوفایی و زندگی خوب میداند. سوگواری نشان میدهد که ما وابستگیهایی داریم، یا عشقهایی؛ وقتی که اینها از ما گرفته میشوند برای جبران نبودنشان سوگواری میکنیم.

شیوه های سوگواری
یکی از شیوههای سوگواری خیال پردازی است که هدف از آن جبران و بازسازی آن فقدان به شکلی است که سوگوار او را میفهمیده و میفهمد، یک سوگواری رها و بدون چالش، مثل کودکی که در حال بازی با اسباب بازیاش غرق آن میشود. بازی نکردن و ناتوانی در بازی کردن به این معناست که در انسان بودن ناکام ماندهایم؛ همچنین است درمورد سوگواری. سوگواری «فعالیتی شبیه به بازیکردن است، فعالیتی متعلق به حافظه و تخیل که در آن فرد موردعلاقه به یاد آورده میشود» و بهخودیخود هم به سلامت انسان کمک میکند و هم شاهدی بر سلامت انسان است.
سوگواری نشان میدهد که فرد فقدان خوبیها را به یاد میآورد و با آن کنار میآید و آن را در زندگی جاری خویش جای میدهد.
جنبه درمانی سوگواری
سوگواری تا حد زیادی جنبۀ درمانی دارد: تمرکز آن بر فقدان خوبیهاست و ربط چندانی به شیون کشیدن از سر ناراحتی برای فقدانها ندارد. لیر، سوگواری را امری مکرر میداند، واکنشی تکراری به آنچه داده شده و گرفته شده و پایانی بر آن نیست. او در اینجا فهمی مثبت از تکرار دارد -که میتوان آن را تکرار ناهمان گفت- و این با تکرار منفی که در آثار فروید و پیشینیان او آمده فرق دارد. تکرار سوگواری به معنای گیر افتادن در باتلاق روان نژندی یا گرفتار شدن به کاری تکراری همچون سیزیف نیست، بلکه به امید شهادت میدهد: شاهدی است بر امکانهایی که با اندیشیدن دوباره به آن فقدان و تصور دوبارۀ جای خالی او در زندگیِ جاریِ کنونی ایجاد میشوند، شاهدی است بر اینکه انجام دادن دوباره و دوبارۀ همان کار (مثل نمازخواندن روزانه) موجب میشود فرد با آنچه پیش از سوگواری بوده است فرق کند. لیر مینویسد: «وحدت و بداعت تکرار موجب وحدت و بداعت زندگی میشود» و این بهویژه درمورد سوگواری مکرر صدق میکند.